NURSING 90

خورشید باش که اگر خواستی برکسی نتابی نتوانی .

NURSING 90

خورشید باش که اگر خواستی برکسی نتابی نتوانی .

۲روز مانده به پایان جهان

۲روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است...........

تقویمش پر شده بود و تنها ۲روز تنها ۲روز خط نخورده باقی مانده بود.پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روز های بیشتری از خدا بگیرد.داد زد و بد و بیراه گفت خدا سکوت کرد.جیغ زد و جارو جنجال راه انداخت خدا سکوت کرد آسمان و زمین را به هم ریخت خدا سکوت کرد به پروپای فرشته و انسان پیچید خدا سکوت کرد.دلش گرفت گریست و به سجده افتاد ندایی شنید که:عزیزم ۱روز دیگر هم رفت  و تو تمام روز را به بدوبیراه و جارو جنجال از دست دادی ۱روز دیگر باقی مانده بیا و لااقل این ۱روز را زندگی کن...لابه لای هق هقش گفت اما با ۱روز...... 

                         با یک روز چه کار میتوان کرد...........؟  

ندا گفت

(آن کس که لذت ۱روز زیستن را تجربه کند گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را درنیابد هزار سال هم به کارش نمی اید.) 

آنگاه سهم ۱روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت:حالا برو و ۱روز زندگی کن او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید اما میترسید حرکت کند راه برود میترسید زندگی از لابه لای انگشتانش بریزد....قدری ایستاد اما بعد با خودش گفت:وقتی فردایی ندارم نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد؟بگذار این ۱مشت زندگی را مصرف کنم.. 

آن وقت شروع به دویدن کرد زندگی را به سر و رویش پاشید زندگی را نوشید زندگی را بویید چنان به وجد آمد که دید میتواند تا ته دنیا را بدود بال بزند پا روی خورشید بگذارد میتواند.... 

او در آن ۱روز آسمان خراش بنا نکرد زمین را مالک نشد مقامی به دست نیاورد. اما در همان ۱روز دست بر پوست درختی کشید روی چمن خوابید کفشدوزکی را تماشا کرد سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمیشناسند سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد او در همان ۱روز آشتی کرد سبک شد و لذت برد و سرشار شد و بخشید وعبور کرد و تمام شد.در هما ن۱روز زندگی کرد.... 

فردای آن روز فرشته ها در تقویم خداوند نوشتند:امروز او در گذشت کسی که هزار سال زیست!!!!!!!!!!!!!!!

نظرات 10 + ارسال نظر
هیتلر پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 12:18 ب.ظ

اون یه روزو میریم هر عشقی نکردیم میکنیم یره...

یعنی درکت از این مطلب همینقدره؟

N.N.N جمعه 23 دی 1390 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام واقعا وجودنویسنده هایی مثل شما آدم روبه زندگی امیدوار میکنه .



خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی قشنگ بود.

مرسییییییییییییییییییییییی گلم قربونت.فدای نفست.بوووووووووووووووووووووووس

MOHSEN(Y) دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 10:59 ق.ظ

مطلب تعمل برانگیزی بود
کاش همه ی ما بتونیم روزهای زندگی رو مثل همون یک روز سپری کنیم
مرسی...

خواهش.امیدوارم!

سلیمان سه‌شنبه 13 دی 1390 ساعت 07:35 ب.ظ

مرسی جالب بود...

خواهش!!!!!!!!!

y.s یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 11:39 ب.ظ

ممنون به خاطر مطالب زیبا و قشنگتون ...
به زندگی امیدوار شدیم

خواهش میکنم خوشحالم از اینکه مطلبم روتون تاثیر گذاشت

امین یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 08:41 ب.ظ

به به به به . چه مطالب قشنگی میزارید.ضمنا ورودتون رو به جمع نویسنده ها تبریک می گم. دیگه باید کم کم جامونو به جوونترها بدیم دیگه.

من قبلا هم مطلب گذاشتم آقا امین اما با اسم فاطمه به فارسی عضو جدید نیستم.خوشحالم از اینکه مطلبم رو پسندیدین.

آی سودا یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 07:27 ب.ظ

سلام
مطلب خیلی جالبی ست باز هم از این مطالب بذار

سلام عزیزم....
چشم سعی ام رو میکنم.

Mina.R یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 06:40 ب.ظ

عزیزم خیلی قشنگ بود.

قربونت گلم.

پریسا یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 06:19 ب.ظ

خیلی مطلب قشنگ و تاثیر گذاری بود.......
کاش ما هم بتونیم قدر زندگی و فرصت هامون رو بدونیم.

مرسی پریسا جون.
ای کاش؟؟؟؟؟؟؟؟؟

محمدرضا یکشنبه 11 دی 1390 ساعت 12:56 ب.ظ

واقعا جالب بود ممنون از مطلب زیباتون

مرسی خواهش میکنم.............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد